حالات حضرت علی علیه السلام در شب شهادت
خون دلهای علی گل کرد بر فرق سرش میبرد این دستۀ گـل را برای هـمسرش آنکه عمری کرد دلجوئی ز پا افـتـاده را حال میریزد گـل از خون در میان بسترش مسجد و محراب و منبر در فروغی از خلوص مـحشـری دیـدنـد در حـال نـماز آخـرش بعد زهـرا با همان عشق و محبت بارها دیـد زهـرا را ولیـکن در نگـاه دخـترش کم کم از پا می فتاد این شمع و از غم زینبش بال و پر میزد چنان پروانه در دور و برش گفت عباسم علمـدار حسـین مـن تو باش این وصیت نامه را بنوشت با چشم ترش گفت با پروانه های خویشـتن پنـهان کنند همچو زهرا نیمه شب در خاک غم خاکسترش پُر شد از شهد شهادت تا که جامش عشق گفت ساقی کوثر رود امشـب به سوی کوثرش از سخن گفتن وفائی گر که کم کم شد خموش قطره قطره اشـک می افتاد روی دفترش |